قضاوت (قرار دهم)
قضاوت عجولانه و نادرست
نه تنها نشونه ی نداشتن #ایمان درست حسابیه!
بلکه نشونه ی نداشتن #عقل درست و حسابی ام هست!
پس شما توی روابطتون براحتی میتونید به عقلِ کسایی که دور و اطرافتون راجع به این و اون قضاوت نابجا میکنن شک کنید و رابطتون رو بر این مبنا باهاشون بچینید!****
چند جمله ی بینظیر از مواعظ اخلاقی
#حضرت_عیسی (ع) که مربوط به موضوع این هفتمونه رو حیفم اومد نخونیم!
1جمله ی اول
"طوبی لمن جعل بَصَرهُ فی قلبه و لَم یَجعلْ بَصَرهُ فی
عَیْنِه"
یعنی:
خوش بحال کسی که با دلش ببینه! نه با چشمش!
♥️
#چشم در اینجا به معنی: ادراکات ظاهری و سطحیه!
یعنی دیدنِ بدون تفکر! دیدنِ بدونِ تعمق!
یعنی دقیقا همونطور که حیوونا میبینن!!!
پس کسی که فقط با چشمش قضاوت میکنه:
یه کارِ حیوانی انجام داده نه یه عملِ انسانی!
و #قلب توی این جمله به معنی:
ادراکات عمیق و درونیه!
کلاً دنیا کارش همینه!
همه چیز رو جوری نشون میده که آدم گول بخوره!
کارش ظاهر سازیه! ظاهر همه چیزو یه جوری درست میکنه که فریبنده باشه!
پس یه #ایستاده؛ هر چیزی رو با چشمش میبینه باور نمیکنه! قبول نمیکنه! عجله نمیکنه!
بلکه درنگ میکنه! فکر میکنه! بررسی میکنه! تحقیق میکنه!
حالا چه برسه به چیزایی که با چشم خودش ندیده! بلکه از کس دیگه ای شنیده!!!
****
#ایستاده_ها ی عزیز
الان که داشتم یه متن جدید برای #قضاوت مینوشتم یهو یادم اومد که یه نکته ی خیلی مهم رو باید بهتون بگم:
اونم اینه که علیرغم اینکه این دوتا موضوع نزدیکی زیادی با هم دارند و خیلی جاها بهم ربط دارن اما:
#قضاوت با #سوءظن و #بدبینی فرق داره!!!
#قضاوت با #سوءظن و #بدبینی فرق داره!!!
#قضاوت با #سوءظن و #بدبینی فرق داره!!!
قضاوت کردن یعنی:
حکم دادن و تصمیم گرفتن از روی ظاهر!
یعنی پیش داوری کردن!
که هم ممکنه راجع به کارهای منفی باشه؛ هم مثبت
اما #سوءظن یعنی:
#بدبینی
یعنی فقط بد دیدن!
همه چیز رو بد دیدن!
و به همه چیز و همه کس شکِ منفی داشتن!
فقط منفی!
که اتفاقا #سوءظن موضوع خیلی جذاب و خیلی مهمیه که تو هفته های آینده بدجوری باهاش کار داریم!
2جمله ی دوم
ادامه ی موعظه ی #حضرت_عیسی (ع):
راجع به #قضاوت:
"لاتنظروا فی عیوب الناس کالارباب و انظروا فی عیوبکم کهیئة العبید"
به عیبهای مردم شبیه اربابها (رئیسها) از روی خودخواهی نگاه نکنید!!! جوریکه انگار خودتون بری و عاری از هر نقص و اشتباهی هستید؛
بلکه شبیه برده و بنده ی متواضعی نگاه کنید که برای در امان موندن از مؤاخذه ی ارباب کار خلافی انجام نمیده!!!
داستان
✈️✈️
زن جوانی در سالن فرودگاه منتظر پروازش بود.
چون هنوز چند ساعت به پروازش باقی مانده بود، تصمیم گرفت برای گذراندن وقت کتابی خریداری کند.
او یک بسته بیسکوئیت نیز خرید و بر روی یک صندلی نشست و در آرامش شروع به خواندن کتاب کرد...
مردی در کنارش نشسته بود و داشت روزنامه میخواند...
وقتی که او نخستین بیسکوئیت را به دهان گذاشت، متوجه شد که مرد هم یک بیسکوئیت از داخل بسته برداشت و خورد...
زن خیلی عصبانی شد ولی چیزی نگفت...
پیش خود فکر کرد : بهتر است ناراحت نشوم؛
شاید اشتباه کرده باشد...
ولی این ماجرا تکرار شد...
هر بار که او یک بیسکوئیت برمیداشت؛ آن مرد هم همین کار را میکرد...
اینکار او را حسابی عصبانی کرده بود ولی نمیخواست واکنشی نشان دهد...
وقتی که تنها یک بیسکوئیت باقی مانده بود، با خودش گفت:
حالا ببینم این مرد بیادب چکار خواهد کرد؟؟؟
مرد آخرین بیسکوئیت را نصف کرد و نصفش دیگرش را خورد...
زن با خودش گفت: این دیگر کمال پررویی و بی ادبی است!
پس با لحن بدی شروع به پرخاش کردن به مرد کرد...
اما چند جمله ای بیشتر نگفته بود که بلندگوی فرودگاه اعلام کرد که زمان سوار شدن به هواپیماست...
زن کتابش را بست، چیزهایش را جمع و جور کرد و با نگاه تندی که به مرد انداخت غرغر کنان از آنجا دور شد و به سمت خروجی اعلام شده رفت...
وقتی داخل هواپیما روی صندلیاش نشست، دستش را داخل ساکش کرد تا عینکش را داخل ساک قرار دهد...
ناگهان با کمال تعجب دید که جعبه بیسکوئیتش داخل کیف است... باز نشده و دست نخورده!
خیلی شرمنده شد! از خودش بدش آمد ...
یادش رفته بود که بیسکوئیتی که خریده بود را داخل کیفش گذاشته بود...
آن مرد بیسکوئیتهایش را با او تقسیم کرده بود، بدون آن که عصبانی و برآشفته شده باشد!
اما متاسفانه دیگر زمانی برای توضیح رفتارش و یا معذرتخواهی نبود!!!
******
مردی صبح از خواب بیدارشد و دید تبرش ناپدید شده
شک کرد که همسایه اش آن را دزدیده باشد؛ برای همین، تمام روز او را زیر نظر گرفت...
متوجه شد که همسایه اش در دزدی مهارت دارد...
مثل یک دزد راه می رود...
مثل دزدی که می خواهد چیزی را پنهان کند، پچ پچ می کند...
آن قدر از شکش مطمئن شد که تصمیم گرفت به خانه برگردد، لباسش را عوض کند، نزد قاضی برود و شکایت کند.
اما همین که وارد خانه شد، تبرش را پیدا کرد!
زنش آن را جابه جا کرده بود!
مرد از خانه بیرون رفت و دوباره همسایه اش را زیر نظر گرفت و دریافت که او مثل یک آدم شریف راه می رود؛ حرف می زند و رفتار می کند!!!
ترتیب درست قرارها
همونطوری که گفتیم،نمیشه واسه این صفات،این رذائل و این حسنات اولویت بندی کرد...
یعنی اون چیزی فکر کردیم،اصلاً نمیشه...
بله حدیث داریم که مثلا دروغ کلید خیلی از این رذائله...
یا مثلا خیلی از حدیث ها و روایات دیگه...
منتاها ما اومدیم گفتیم خوب الان مبتلابه کدومش بیشتره...
الان بچه های ما نیاز دارن به این که،بیشتر کدوم صفت هارو از خودشون دور کنن یا کدوم صفت رو بوجود بیارن در خودشون...این جوری رفتیم جلو...
منتاها من الان داشتم نگاه می کردم ،واسه خودم خیلی جالب بود...
خداروشکر می کنم،خداروشکر
می کنم که احساس می کنم یه ذره درست رفتیم جلو
و این فقط به لطف خودش بوده...
چون الان که به قضاوت رسیدیم ،داشتم نگاه می کردم از هفته ی اول تا الان،ما اگه دونه دونه این هفته هارو درست رفته باشیم جلو،می تونیم قضاوت روهم کنار بذاریم
نگاه کنید الان یکی از منشأ های قضاوت،حسادته...
که قرار هفته ی اولمون بود...
یکی دیگه اش خودبرتر بینی یا همون تکبره،که خوب این دوتا یه ذره باهم فرق داره..
دوباره میایم جلو،آدمی که منصف نباشه قضاوت می کنه،دوباره میایم جلو،آدمی که آدمی که عجول باشه،قضاوت می کنه...
اصلاً
قضاوت کردن یه نوع حرکت عجولانه است...حرکت بدون فکره...
و حرف های دیگه ای که باهم زدیم و قرار های دیگه ای که باهم گذاشتیم...
خداروشکر می کنم که کمک کرده که اینجوری بره جلو و امیدوارم که همینجوری بریم جلو...
با
هدایت خودش،با لطف خودش...
و این نشون میده که شماها همتون چقدر زلالید،و دلاتون پاکه...
چقدر دل بستین به این داستانو شماها دارین درست حرکت رو جلو می برید و شاید خیلی دلای پاکی درگیر این داستان هست که به ما این انرژی رو میده،به شما این انرژی رو میده...
می خواستم قبل از اینکه قرار هفته ی یازدهم رو شروع کنیم که خیلی هم مهمه،خیلی هم مهمه،شاید تا الان یکی از مهمترین قرار هامون باشه،هرچند که همشون مهمن به اندازه ی خودشون...گفتم این نکته رو بگم بهتون...
خیلی مخلصیم...
- ۹۵/۰۳/۱۷